جدول جو
جدول جو

معنی مژده آور - جستجوی لغت در جدول جو

مژده آور
(خوَدْ /خُدْ سِ)
مخفف مژده آورنده. مژده ده. مژده ور. مبشر. که خبر خوش می آورد. که بشارت میدهد. بشیر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرده شور
تصویر مرده شور
کسی که مردگان را غسل می دهد، غسال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرده خور
تصویر مرده خور
کسی که از طریق برگزاری مراسم کفن ودفن و عزای اموات ارتزاق کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خنده آور
تصویر خنده آور
خنده دار، آنچه سبب خنده شود و مردم بر آن بخندند
فرهنگ فارسی عمید
(شَ / شِ وَ / وِ بُ دَ)
مژده کردن. مژده دادن. (ناظم الاطباء). خبر خوش دادن. بشارت دادن. مژده رساندن:
ای دل ناشکیب مژده بیار
کآمد آن شمسۀ بتان بهار.
فرخی.
بلبلا مژدۀ بهار بیار
خبر بد به بوم بازگذار.
سعدی (گلستان، کلیات ص 128).
کسی مژده پیش انوشیروان عادل آورد گفت شنیدم که فلان دشمن ترا خدای برداشت. (گلستان سعدی).
و رجوع به مژده دادن و مژده رساندن و مژده کردن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ گِ رِ تَ / تِ)
خنده آورنده. مضحک. مسرت انگیز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ / دِ وَ)
بشیر. مبشر. (منتهی الارب). قاصد و پیکی که خبر خوش می آورد. (ناظم الاطباء). نویدرسان. مقزع. که مژده آورده است. آن که مژده یعنی خبر خوش دارد. دارای خبر خوش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
اگر یکشب به خوان خوانی مر او را مژده ور گردد
به خوانی در بهشت عدن پر حلوا و بریانها.
ناصرخسرو.
گشتند خلق مژده ور خویش یکدگر
از سروران دین که فلانجا فلان رسید.
سوزنی.
شوند اهل سمرقند شاد از آمدنش
چو این خبر به بخارا برد نسیم صبا
بخاریان هواخواه صدر و بدر جهان
روند مژده ور افزون ز ذره های هوا.
سوزنی.
چون آمد از ثنا به دعای بقای تو
شد مستجاب و مژده ور جاودان رسید.
سوزنی.
گفت هرکس که مرا مژده دهد
چون صفر پای از جهان بیرون نهد
که صفر بگذشت و شد ماه ربیع
مژده ور باشم مر او را و شفیع.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ بَ)
آورندۀ سفره. رجوع به میده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خنده آور
تصویر خنده آور
آنچه باعث خنده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرده شور
تصویر مرده شور
کسی که شغلش شستشو و غسل دادن مردگان است
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه مرده حورد آنکه لاشه خورد، آنکه از قبل مراسم کفن و دفن و عزداری مردگان ارتزاق کند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه میده آورد: درگاه سیف دین را نقدست خوان رضوان ادریس ریزه خوارش و ارواح میده آور. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرده شور
تصویر مرده شور
مرده شوی، کسی که شغلش شستشو و غسل دادن مردگان است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خنده آور
تصویر خنده آور
مضحكٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خنده آور
تصویر خنده آور
Comical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خنده آور
تصویر خنده آور
comique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خنده آور
تصویر خنده آور
희극적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خنده آور
تصویر خنده آور
コミカルな
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خنده آور
تصویر خنده آور
হাস্যকর
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خنده آور
تصویر خنده آور
vichekesho
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خنده آور
تصویر خنده آور
हास्यजनक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خنده آور
تصویر خنده آور
مزاحیہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خنده آور
تصویر خنده آور
קומיקאי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خنده آور
تصویر خنده آور
cómico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خنده آور
تصویر خنده آور
ตลก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خنده آور
تصویر خنده آور
komisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خنده آور
تصویر خنده آور
comico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خنده آور
تصویر خنده آور
cômico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خنده آور
تصویر خنده آور
komiczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خنده آور
تصویر خنده آور
комічний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خنده آور
تصویر خنده آور
komisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خنده آور
تصویر خنده آور
комичный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خنده آور
تصویر خنده آور
喜剧的
دیکشنری فارسی به چینی